علی را دوست داشتم و میخواستم با او خوشبخت شوم اما الان برخلاف میلم در حال جدا شدن هستیم.
ریچارد رامیرز، قاتل سریالی، که با نام دیگر «استاکر شب» شناخته میشود، در دهه ۱۹۸۰ از این هتل بهعنوان خانه موقت خود استفاده کرد.
اشعار زیبای عید غدیر خم و مجموعه شعر کوتاه درباره امام علی (ع)
راستان نامه
پدر، دخترک را دید که در اثر تصادف زخمی شده است. پس از آن از ماشین پیاده شد تا اوضاع ماشین را ارزیابی کند.
انشا شغل آینده با مقدمه، بدنه و نتیجه گیری برای دبستان و دبیرستان
مک نامارا با تعدادی از قربانیانی که جان سالم به دربرده بودند مصاحبه کرد، وقایع و نظر کارآگاهان پرونده را کنار هم چید و یک اثر تحقیقاتی به نام به تاریکی خواهم رفت را پدید آورد.
نباید اینطور میشد به ما گفته بودند بعد از عقد مهرتان به دل هم میافتد ولی تا الان احساس ما هیچ تغییری نکرده است و همچنان همان احترام و حسی را داریم که قبل از ازدواج داشتیم؛ حسی که من به نازنین دارم مانند حسی است که به خواهرم دارم و این حس تغییری نمیکند و اگر قرار بود تغییر کند تا به حال کرده بود.» نازنین هم حرفهای رامین را تاييد کرد و گفت كه به رامین همانند برادرش نگاه میکند.سمت و سوی صحبت را به این مسیر بردم که آیا واقعا نمیشد با بهکارگیری رفتار جراتمندانه و پافشاری بر آن جلوی این وصلت را گرفت؟ آیا نمیتوانستند زیر بار این ازدواج نروند؟ البته بیشتر روی سخنم با رامین بود چون شاید این کار برای یک دختر در فرهنگهای سنتی خیلی سخت باشد ولی یک پسر قدرت بیشتری دارد و شايد بهتر بتواند روی نظر خودش پافشاری کند.
”پیرمرد کـه تازه وارد ۱۱۳ سالگیش شده بود، عصا زنان و سرفه کنان وارد اتاق دکتر شد.
طبق گفتههای «غریبه زیبا: روح کیت مورگان و هتل دل کورونادو»، افرادی که فعالیتهای ماوراءالطبیعه را در این هتل گزارش کردهاند، کم نیستند. میهمانان نورهای سوسوزن، یک تلویزیون گولزننده و تغییر دما را تجربه کردهاند که از ناکجاآباد ظاهر میشود و به طور غیرقابل توضیحی ناپدید میشود.
سرانجام، در سال ۲۰۰۲ (۱۳۰ سال پس از ترک نیویورک) سرنوشت مری سلست به طور بالقوه توضیح داده شد.
اون یه عروسک دلقک با موهای قرمز، چشمای زرد و بینی قرمز بزرگ بود. صورتش چین و چروک داشت. یه دست دلقک مشت شده بود، اما از دست دیگهی دلقک، سه انگشت بالا گرفته شده بود.
بنابراین، بدون هیچ پمپ سالم و درحالیکه کاملاً از مسیر خارج شده بود، کاپیتان تصمیم گرفت کشتی را رها کند تا سعی کند افراد خود را نجات دهد.
موسیو هرکول پوآرو که یک کارآگاه خصوصی بلژیکی است و به سختی توانسته در قطار سریعالسیر که اصلا جای خالی ندارد در یکی از کوپههای درجهی دوم برای خود جایی دستوپا کند. چیزی نمیگذرد که مهمانی ناخوانده به کوپهی او سر میزند.
داستان واقعی ارواح: ارواح مهربانی که عمارت پیتوک را تحت نظر دارند